تو اگردستت به اسمانش رسيد
چندتکه ابرنقاشي کن
تا دل من به ابرهاخوش باشد....
چه جالب...
ناز را ميکشيم
آه راميکشيم
انتظار را ميکشيم
فرياد راميکشيم
درد را ميکشيم
ولي بعداين همه سال انقدر نقاش خوبي نشده ايم که بتوانيم
دست بکشيم
به چی میخندی تـــــــــو؟
به مفهوم غم انگیز جدایــــــــــی؟
به چه چیـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــز؟
به شکست دل من یا پیروزی خودت؟
به چه میخنـــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــدی؟
به نگام که چه مستانه تو را باور کــــــــــــــــــــــــ ـــــــــرد ؟
یا به افسونگری حرفهات که منو سوخت و خاکستر کــــــــــــــــــــــرد ؟
به دل سادهی من میخندی که دیگه تا ابد هم به فکر خودش نیســــــــــــــــــــت ؟
خنده داره بخنــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــد …
حرفهایی ناگفتنی دارم
دردهایی با وسعتِ دریا
قلبِ من با بودنت دلخوش
و تو از قلبِ من جدا بودی
توبرایم روزگاری قبل،
مومنم من ولی...خدا بودی
حیفِ آن شعرهای لیمویی
که میانِ تک تکِ آنها
تلخ میشد رفتنت آرام
و تو شیرینِ قصه ها بودی
من برایت کوه می کندم
قلبِ تو اما! مرا پس زد
بعدِ سالها نفیر و درد...
از برم رفتی و ماندحسرت
غصه ی فرهاد شیرین شد
ناله ی شبهاش بودی تو
گفتمت اهسته تر اما...
رفتی و نشنیده بودی تو...
مژگان رکنی
چی شدسیگاری شدی؟
یه شب بارون میومد،خیلی تنهابودم
چی شد که ترک کردی؟
یه شب بارون میومد،دیگه تنهانبودم
چی شد الکی شدی وسیگارو دوباره شروع کردی؟
یه شب بارون میومد،دوباره تنهاشدم
چی شد آوردنت اینجا بستریت کردن؟
یه شب بارون میومد ،خیلی تنهابودم
توخیابون دیدمش...
اون دیگه تنهانبود...............